با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Soggy

ˈsɑːɡi ˈsɒɡi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خیس، تر
- soggy clothes
- جامه‌های خیس
- The air in the basement was soggy and foul.
- هوای سرداب نمناک و بد‌بو بود.
- This cake is soggy.
- این کیک خمیر‌مانند است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد soggy

  1. adjective damp or soaking
    Synonyms: clammy, dank, dripping, heavy, humid, moist, mucky, muggy, mushy, pasty, pulpy, saturated, soaked, sodden, soft, sopping, spongy, sticky, sultry, waterlogged
    Antonyms: dehydrated, dry

ارجاع به لغت soggy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «soggy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/soggy

لغات نزدیک soggy

پیشنهاد بهبود معانی