فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clammy

ˈklæmi ˈklæmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    تر و چسبناک، سرد و مرطوب، آهسته‌رو، بی‌حرارت
    • - Shaking his clammy hand annoyed me.
    • - از فشردن دست تر و سرد او ناراحت شدم.
    • - In winter the coast's weather becomes clammy.
    • - در زمستان هوای ساحل سرد و مرطوب می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clammy

  1. adjective damp
    Synonyms: close, dank, drizzly, moist, mucid, mucous, muculent, pasty, slimy, soggy, sticky, sweating, sweaty, wet
    Antonyms: dry

ارجاع به لغت clammy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clammy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clammy

لغات نزدیک clammy

پیشنهاد بهبود معانی