امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Clammy

ˈklæmi ˈklæmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تر و چسبناک، سرد و مرطوب، آهسته‌رو، بی‌حرارت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Shaking his clammy hand annoyed me.
- از فشردن دست تر و سرد او ناراحت شدم.
- In winter the coast's weather becomes clammy.
- در زمستان هوای ساحل سرد و مرطوب می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clammy

  1. adjective damp
    Synonyms:
    close dank drizzly moist mucid mucous muculent pasty slimy soggy sticky sweating sweaty wet
    Antonyms:
    dry

ارجاع به لغت clammy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clammy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clammy

لغات نزدیک clammy

پیشنهاد بهبود معانی