آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Mushy

ˈmʌʃi ˈmʌʃi

صفت تفضیلی:

mushier

صفت عالی:

mushiest

معنی mushy | جمله با mushy

adjective

حریره‌مانند، خمیری

The ripe banana was mushy.

موز رسیده خمیری بود.

The overcooked noodles turned out mushy.

نودل که بیش‌ازحد پخته شده بود، حالت حریره‌مانند پیدا کرد.

adjective

آبکی، بیش‌ازحد احساساتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

I'm not a fan of romantic movies because they tend to be mushy for my taste.

طرفدار فیلم‌های عاشقانه نیستم زیرا آن‌ها برای سلیقه‌ی من آبکی هستند.

She gets mushy every time she sees a puppy or a baby.

هر بار که توله‌سگ یا بچه‌ای را می‌بیند، بیش‌ازحد احساساتی می‌شود.

adjective

مبهم، نامفهوم

The mushy details of the story made it difficult to understand the main plot.

جزئیات مبهم داستان درک طرح اصلی را دشوار می‌کرد.

The old recording had a mushy sound.

صفحه‌ی قدیمی (گرام) صدای نامفهومی داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mushy

  1. adjective doughy, soft
    Synonyms:
    soft squishy slushy spongy semisolid semiliquid pulpy pulpous pap pastelike gelatinous jelled quaggy
    Antonyms:
  1. adjective romantic, corny
    Antonyms:
    unromantic unfeeling

لغات هم‌خانواده mushy

  • adjective
    mushy

سوال‌های رایج mushy

صفت تفضیلی mushy چی میشه؟

صفت تفضیلی mushy در زبان انگلیسی mushier است.

صفت عالی mushy چی میشه؟

صفت عالی mushy در زبان انگلیسی mushiest است.

ارجاع به لغت mushy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mushy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mushy

لغات نزدیک mushy

پیشنهاد بهبود معانی