فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mushily

ˈmʌʃɪli ˈmʌʃɪli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌طور حریره‌مانند، به‌طور خمیری (به‌طوری‌که خیلی نرم باشد و شکل محکمی نداشته باشد)

The cake was mushily baked.

کیک به‌طور حریره‌مانند پخته شده بود.

The poorly cooked vegetables were mushily bland and unappetizing.

سبزیجات بدپخته‌شده به‌طور خمیری‌ای بی‌مزه و اشتهاکورکن بودند.

adverb informal

به‌طور آبکی، به‌طور بیش‌ازحد احساساتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He gazed mushily into her eyes.

به‌طور بیش‌ازحد احساساتی به او خیره شد.

Whenever they watched romantic movies together, she would always cry mushily.

هر وقت با هم فیلم‌های عاشقانه می‌دیدند، همیشه به‌طور آبکی گریه می‌کرد.

adverb

به‌طور مبهم، به‌طور نامفهوم

The letter was written mushily.

این نامه به‌طور مبهم نوشته شده است.

He answered mushily when asked about his plans for the weekend.

وقتی از او در مورد برنامه‌های آخر هفته‌اش پرسیده شد، او به‌طور نامفهوم پاسخ داد.

پیشنهاد بهبود معانی

لغات هم‌خانواده mushily

  • adverb
    mushily

ارجاع به لغت mushily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mushily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mushily

لغات نزدیک mushily

پیشنهاد بهبود معانی