۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Grimy

ˈɡraɪmi ˈɡraɪmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
کثیف، سیاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grimy

  1. adjective dirty
    Synonyms:
    unclean filthy nasty foul messy grubby soiled smutty dingy smeared mucky grungy squalid scuzzy begrimed besmirched cruddy sleazy sooty sordid
    Antonyms:
    clean pure sterile

ارجاع به لغت grimy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grimy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grimy

لغات نزدیک grimy

پیشنهاد بهبود معانی