Complaining

kəmˈpleɪnɪŋ kəmˈpleɪnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    complained
  • شکل سوم:

    complained
  • سوم‌شخص مفرد:

    complains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
نارضایتی، شکایت، شِکوه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I hear a lot of complaining about the technology.
- شکایت‌های متعددی درباره‌ی آن فناوری به گوشم می‌رسد.
- He is driving everyone mad with his constant complaining.
- نارضایتی همیشگی او، همه را دیوانه می‌کند.
adjective
ناراضی، شاکی
- complaining customers
- مشتریان ناراضی
- Then he began to speak in a complaining voice.
- سپس با لحنی ناراضی، شروع به صحبت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complaining

  1. adjective objecting
    Synonyms: lamenting, murmuring, regretting, repining, bewailing, deploring, weeping, mourning, moaning, protesting, charging, accusing, disapproving, grumbling, fretting, whining, peevish, querulous, resentful, dissenting, discontented, malcontent, bellyaching, critical
    Antonyms: enjoying, appreciating, praising

ارجاع به لغت complaining

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complaining» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complaining

لغات نزدیک complaining

پیشنهاد بهبود معانی