فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mourning

ˈmɔːrnɪŋ ˈmɔːnɪŋ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

سوگواری، عزاداری، گریه‌وزاری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

A sound of mourning came from the dead man's room.

صدای سوگواری از اتاق مرد متوفی به گوش می‌رسید.

Moharam is the month of mourning.

محرم ماه عزاداری است.

noun uncountable

پوشاک جامه‌ی عزا، لباس عزا، رخت عزا، لباس مشکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

They wear mourning for a whole year.

آن‌ها یک سال تمام جامه‌ی عزا می‌پوشند.

In traditional cultures, mourning symbolizes respect for the departed.

در فرهنگ‌های سنتی، رخت عزا نماد احترام به درگذشتگان است.

noun uncountable

دوران سوگواری، دوران عزاداری

During mourning flags are at half mast.

در دوران سوگواری پرچم‌ها نیمه افراشته‌اند.

The mourning varied among different cultures and religions.

دوران عزاداری در میان فرهنگ‌ها و مذاهب مختلف متفاوت بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mourning

  1. noun sadness, time of sadness
    Synonyms:
    grief sorrowing aching crying weeping grieving moaning wailing lamenting lamentation woe pining languishing repining darkness blackness keening bereavement
    Antonyms:
    happiness joy cheer

ارجاع به لغت mourning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mourning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mourning

لغات نزدیک mourning

پیشنهاد بهبود معانی