شکل جمع:
feversتب، (مجازاً) هیجان، تبدار کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to have (or run) a fever
تب داشتن
Finally the child's fever began to subside.
بالأخره تب کودک فروکش کرد.
typhoid fever
حصبه
yellow fever
تب زرد
The championship game reached a fever pitch.
مسابقه قهرمانی به مرحله تبوتاب رسید.
The whole group was possessed by a fever for gambling.
همهی گروه دستخوش تب قماربازی شده بود.
The malaria victim fevers intermittently.
بیمار مالاریایی دچار تب ادواری میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fever» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fever