با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Barbie

ˈbɑːrbi ˈbɑːbi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    باربی (عروسکی پلاستیکی به شکل زن جوان جذاب یا زن جوان جذاب به شکل عروسک)
    • - Barbie has been a popular toy for many years.
    • - سال‌هاست که باربی عروسک محبوبی بوده است.
    • - The media often portrays women as Barbies, emphasizing their physical beauty over their intelligence or accomplishments.
    • - رسانه‌ها اغلب زنان را به‌عنوان باربی معرفی می‌کنند و بر زیبایی ظاهری آن‌ها بیشتر از هوش یا دستاوردهای آن‌ها تأکید می‌کنند.
    • - Barbie attained critical acclaim.
    • - منتقدان، باربی [فیلمی الهام‌گرفته از عروسکی به همین نام] را تحسین کردند.
  • abbreviation noun countable informal
    غذا و آشپزی (انگلیسی استرالیایی) (barbecue) باربیکیو، کباب
    • - We had a delicious barbie for dinner last night.
    • - دیشب برای شام باربیکیوی خوشمزه‌ای را خوردیم.
    • - The smell of the barbie wafted through the air.
    • - بوی کباب در هوا پیچید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت barbie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barbie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barbie

لغات نزدیک barbie

پیشنهاد بهبود معانی