فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Griddle

ˈɡrɪdl ˈɡrɪdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
غذا و آشپزی تابه‌ی تخت link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The bacon sizzled on the hot griddle.
- بیکن روی تابه‌ی تخت داغ جلزوولز می‌کرد.
- I love making pancakes on the griddle.
- عاشق درست کردن پنکیک روی تابه‌ی تخت هستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد griddle

  1. noun grill
    Synonyms:
    broiler skillet spider

ارجاع به لغت griddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «griddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/griddle

لغات نزدیک griddle

پیشنهاد بهبود معانی