آخرین به‌روزرسانی:

Fireplace

ˈfaɪrpleɪs ˈfaɪəpleɪs

شکل جمع:

fireplaces

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

شومینه، هیمه‌سوز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The old fireplace had not been used in years.

سال‌ها بود که از شومینه‌ی قدیمی استفاده نشده بود.

On chilly evenings, they gathered around the fireplace to share stories.

در غروب‌های سرد، آن‌ها دور شومینه جمع می‌شدند تا داستان تعریف کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

My wife surprised me with a romantic dinner by the fireplace.

همسرم مرا با شامی عاشقانه در کنار شومینه غافل‌گیر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fireplace

  1. noun hearth for burning wood; a space in the wall of a room for a fire to burn in, or the decorated part that surrounds this space
    Synonyms:
    stove furnace fireside chimney blaze grate bed of coals hearthside hob ingle inglenook ingleside settle

ارجاع به لغت fireplace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fireplace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fireplace

لغات نزدیک fireplace

پیشنهاد بهبود معانی