با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Beard

bɪrd bɪəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
ریش، محاسن، محاسن صورت، موی صورت (موهایی که روی چانه و قسمت پایین صورت فرد رشد می‌کند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A beard can change a person's appearance dramatically.
- ریش می‌تواند ظاهر افراد را به‌طرز چشمگیری تغییر دهد.
- The man in the café had a bright red beard that caught everyone's attention.
- مردی که در کافه بود، ریش قرمز روشنی داشت که توجه همه را به خود جلب کرده بود.
- The old man had a long, white beard.
- پیرمرد ریش بلند و سفیدی داشت.
- He decided to grow a beard for the winter.
- او تصمیم گرفت که برای تابستان ریش بگذارد.
noun countable
(برخی از جانوران به‌ویژه بز) ریش، هر عضو ریش‌مانند، موی صورت
- The farmer laughed at the goat's scruffy beard.
- کشاورز به ریش ژولیده‌ی بز خندید.
- The goat's beard swayed gently in the breeze.
- با وزش نسیم، ریش بز به آرامی تکان می‌خورد.
noun countable
(گیاهان) داسه، ریشک، موی زبر، هرگونه برآمدگی تیز شبیه مو، کاکل (ذرت)
noun countable
«مردی که در ازای پول و شهرت نقش همسر یک زن را بازی می‌‌کند تا به او کمک کند که تمایلات و روابط واقعی خود (مانند همجنسگرا بودن، روابط پنهانی و...) را مخفی کند.»
noun countable
پوشش، نقاب، حربه‌ای برای پنهان کردن و تظاهر
- His wealth was just a beard for his insecurities.
- ثروت او فقط پوششی برای آسیب‌پذیری‌هایش بود.
- His charming smile was just a beard for his deceitful nature.
- لبخند جذاب او تنها حربه‌ای برای پنهان کردن طبیعت مکارش بود.
verb - transitive
ادبی (با کسی یا چیزی) در افتادن، روبرو شدن، مواجه شدن، مقابله کردن
- a fearless man who was bearded two senators
- مرد نترسی که با دو سناتور درافتاده بود
- He bravely beard the mountain lion to protect his dog.
- او برای محافظت از سگش، شجاعانه با شیر کوهی مقابله کرد.
verb - transitive
ریش گذاشتن، مو گذاشتن، ریش‌دار کردن
- To complete the look, she bearded the doll.
- برای تکمیل ظاهر، او برای عروسک ریش گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beard

  1. noun facial hair on human
    Synonyms: bristles, brush, five-o-clock shadow, fuzz, goatee, imperial, muttonchops, Santa Claus, stubble, Vandyke
  2. noun decoy
    Synonyms: false face, front, mask
  3. verb confront
    Synonyms: brave, face, oppose, stand up to

ارجاع به لغت beard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beard

لغات نزدیک beard

پیشنهاد بهبود معانی