گذشتهی ساده:
abscondedشکل سوم:
abscondedسومشخص مفرد:
abscondsوجه وصفی حال:
abscondingگریختن، فرار کردن، دررفتن، رونشان ندادن، روپنهان کردن، پنهان شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Homesickness made the young soldier abscond.
فراق وطن موجب شد که سرباز جوان فرار کند.
The thief absconded to Canada.
دزد به کانادا فرار کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abscond» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abscond