با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Excoriate

ɪkˈskɔːrieɪt ɪkˈskɔːrieɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    تراشیدن، پوست چیزی را کندن، پوست کندن از
    • - Her legs were badly excoriated by the acid.
    • - اسید پوست پاهایش را بدجوری برده بود.
    • - I'll excoriate my enemies with this satirical essay!
    • - با این مقاله‌ی طنزآمیز پوست دشمنانم را خواهم کند!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد excoriate

  1. verb scrape layers off
    Synonyms: abrade, chafe, flay, fret, gall, peel, rub, scarify, scratch, skin, strip
  2. verb denounce, criticize
    Synonyms: attack, berate, blister, castigate, censure, chastise, condemn, flay, lambaste, lash, rebuke, reproach, reprove, revile, scathe, scold, scorch, slash, tear into, upbraid, vilify
    Antonyms: compliment, laud, praise

ارجاع به لغت excoriate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «excoriate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/excoriate

لغات نزدیک excoriate

پیشنهاد بهبود معانی