با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Scathe

skeɪð skeɪð
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    آسیب رساندن، صدمه زدن، رنجه دادن، سبب خسارت شدن، خسارت زدن، آزار دادن
    • - She was bombarded with questions and scathed with sarcasm.
    • - او را سؤال‌باران کردند و با گوشه و کنایه آزارش دادند.
    • - a giant oak which was scathed by lightning
    • - درخت بلوط غول‌آسا که آذرخش به آن آسیب رسانده بود
  • noun countable
    صدمه، خسارت، زیان، آسیب
    • - Our bombers returned to their base without scathe.
    • - بمب‌افکن‌های ما بدون تحمل صدمه به پایگاه خود بازگشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد scathe

  1. noun The act of damaging something or someone
    Synonyms: damage, harm, hurt
  2. verb To criticize harshly and devastatingly
    Synonyms: blister, drub, excoriate, flay, lash, rip into, scarify, scorch, score, scourge, slap, slash, roast, slam

ارجاع به لغت scathe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scathe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scathe

لغات نزدیک scathe

پیشنهاد بهبود معانی