فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Defray

dɪˈfreɪ dɪˈfreɪ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

پرداختن، متحمل شدن، تسویه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The company defrayed his travel costs entirely.

شرکت کلیه‌ی مخارج سفر او را پرداخت کرد.

All of your expenses are defrayable.

همه‌ی هزینه‌های شما قابل بازپرداخت می‌باشند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد defray

  1. verb pay
    Synonyms:
    pay pay for finance fund cover cost settle foot the bill pick up the tab pick up the check pick up the bill bear the cost chip in

ارجاع به لغت defray

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «defray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/defray

لغات نزدیک defray

پیشنهاد بهبود معانی