کنار، پهلو، نزدیک، مجاور، بغل، جنب
He sat next to his mother throughout the ceremony.
او در تمام مراسم کنار مادرش نشسته بود.
Put your bag next to mine.
کیفت را نزدیک کیف من بگذار.
The park is next to the school.
پارک بغل مدرسه است.
بعداز، پساز (هنگام انتخاب یا مقایسهی چیزی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Next to Paris, Rome is my favorite European city.
بعداز پاریس، رم شهر موردعلاقهام در اروپاست.
Next to my family, my friends are the most important people in my life.
بعداز خانوادهام، دوستانم مهمترین افراد زندگیام هستن.
تقریباً
We had next to no time to prepare.
تقریباً هیچ وقتی برای آماده شدن نداشتیم.
She knows next to nothing about cars.
او تقریباً هیچچیز از ماشینها نمیداند.
تقریباً هیچ ندانستن
(عامیانه) خودشیرینی کردن، خود را چسباندن (به کسی)، خود را به کسی نزدیک کردن
تقریباً هیچ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «next to» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/next-to