فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Troubleshoot

ˈtrʌblʃuːt ˈtrʌblʃuːt ˈtrʌblˌʃuːt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

شناسایی و عیب‌زدایی کردن (شناسایی مشکل و عیب‌زدایی آن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The IT specialist was able to troubleshoot the network issue within minutes.

متخصص فناوری اطلاعات توانست در عرض چند دقیقه مشکل شبکه را شناسایی و آن را برطرف کند.

The plumber was able to troubleshoot the leaky pipe and repair it quickly.

لوله‌کش توانست لوله‌ی نشتی‌دار را عیب‌یابی کرده و آن را به‌سرعت تعمیر کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد troubleshoot

  1. verb solve problems
    Synonyms:
    trouble-shoot

ارجاع به لغت troubleshoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «troubleshoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/troubleshoot

لغات نزدیک troubleshoot

پیشنهاد بهبود معانی