فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Troubleshoot

ˈtrʌblʃuːt ˈtrʌblʃuːt ˈtrʌblˌʃuːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive
    شناسایی و عیب‌زدایی کردن (شناسایی مشکل و عیب‌زدایی آن)
    • - The IT specialist was able to troubleshoot the network issue within minutes.
    • - متخصص فناوری اطلاعات توانست در عرض چند دقیقه مشکل شبکه را شناسایی و آن را برطرف کند.
    • - The plumber was able to troubleshoot the leaky pipe and repair it quickly.
    • - لوله‌کش توانست لوله‌ی نشتی‌دار را عیب‌یابی کرده و آن را به‌سرعت تعمیر کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد troubleshoot

  1. verb Solve problems
    Synonyms: trouble-shoot

ارجاع به لغت troubleshoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «troubleshoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/troubleshoot

لغات نزدیک troubleshoot

پیشنهاد بهبود معانی