امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Dancing

    American: ˈdænsɪŋ British: ˈdɑːnsɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      danced

    • شکل سوم:

      danced

    • سوم‌شخص مفرد:

      dances

    معنی

    adverb A1
    دست افشانی ،پای کوبی ،رقص

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد dancing

    1. verb to move in a gay and sprightly manner
      Synonyms:
      skipping hopping leaping bouncing swinging swaying jiggling bobbing frisking scampering romping gambolling capering cavorting sweeping skittering rollicking swirling careening
      Antonyms:
      sitting standing perching
    1. verb to move rhythmically
      Synonyms:
      stepping treading gliding tripping rocking stomping reeling whirling hopping footing hoofing
    1. noun taking a series of rhythmical steps (and movements) in time to music
      Synonyms:
      dance saltation terpsichore sputtery

    ارجاع به لغت dancing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dancing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dancing

    لغات نزدیک dancing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه