با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Punctual

ˈpʌŋktʃuəl ˈpʌŋktʃuəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more punctual
  • صفت عالی:

    most punctual

معنی و نمونه‌جمله

adjective
دقیق، وقت‌شناس، خوش‌قول، به‌موقع، ثابت در یک نقطه، (مثل نقطه) لایتجزی، نکته‌دار، معنی‌دار، نیش‌دار، صریح، معین، مشروح، با ذکر جزئیات دقیق، آداب‌دان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- A punctual person comes on time.
- آدم خوش‌قول سر وقت می‌آید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد punctual

  1. adjective on time
    Synonyms: accurate, careful, conscientious, conscionable, constant, cyclic, dependable, early, exact, expeditious, fussy, heedful, in good time, meticulous, on schedule, on the button, on the dot, on the nose, painstaking, particular, periodic, precise, prompt, punctilious, quick, ready, recurrent, regular, reliable, scrupulous, seasonable, steady, strict, timely, under the wire
    Antonyms: late, tardy

ارجاع به لغت punctual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «punctual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/punctual

لغات نزدیک punctual

پیشنهاد بهبود معانی