گذشتهی ساده:
punctuatedشکل سوم:
punctuatedسومشخص مفرد:
punctuatesوجه وصفی حال:
punctuatingنقطهگذاری کردن، نشانگذاری کردن، نقطهدار
نقطه گذاری کردن، تاکید کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His speech was regularly punctuated by the clapping of the audience.
کفزدن حضار مرتب نطق او را قطع میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «punctuate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/punctuate