فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intersect

ˌɪnt̬ərˈsekt ˌɪntəˈsekt

گذشته‌ی ساده:

intersected

شکل سوم:

intersected

سوم‌شخص مفرد:

intersects

وجه وصفی حال:

intersecting

شکل جمع:

intersects

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

از وسط قطع کردن، تقسیم کردن، تقاطع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The river intersects the plain.

رودخانه دشت را دو نیم می‌کند.

intersecting roads

راه‌های متقاطع (هم‌بر)

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Lines intersecting to form right angles.

خط‌هایی که هم‌برند و زوایای قائمه می‌سازند.

Canals intersect the city in every direction.

آبراه‌ها از هر سو شهر را قطع می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intersect

  1. verb cut across; cross at a point
    Synonyms:
    cross cut traverse meet crosscut divide bisect separate join touch converge crisscross come together intercross decussate break in two

ارجاع به لغت intersect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intersect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intersect

لغات نزدیک intersect

پیشنهاد بهبود معانی