Intersect

ˌɪnt̬ərˈsekt ˌɪntəˈsekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intersected
  • شکل سوم:

    intersected
  • سوم‌شخص مفرد:

    intersects
  • وجه وصفی حال:

    intersecting
  • شکل جمع:

    intersects

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
از وسط قطع کردن، تقسیم کردن، تقاطع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The river intersects the plain.
- رودخانه دشت را دو نیم می‌کند.
- intersecting roads
- راه‌های متقاطع (هم‌بر)
- Lines intersecting to form right angles.
- خط‌هایی که هم‌برند و زوایای قائمه می‌سازند.
- Canals intersect the city in every direction.
- آبراه‌ها از هر سو شهر را قطع می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intersect

  1. verb cut across; cross at a point
    Synonyms: bisect, break in two, come together, converge, crisscross, cross, crosscut, cut, decussate, divide, intercross, join, meet, separate, touch, traverse

ارجاع به لغت intersect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intersect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intersect

لغات نزدیک intersect

پیشنهاد بهبود معانی