Bisect

ˈbaɪsekt baɪˈsekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bisected
  • شکل سوم:

    bisected
  • سوم‌شخص مفرد:

    bisects
  • وجه وصفی حال:

    bisecting

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive
دو نیم، دو نیم کردن، نیمساز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
verb - transitive
دو بخش کردن، دو نیم کردن
- The river Karoon bisects Ahvaz.
- کارون اهواز را دو نیم می‌کند (از میان اهواز رد می‌شود).
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bisect

  1. verb divide in two
    Synonyms: bifurcate, branch off, cleave, cross, cut across, cut in half, cut in two, dichotomize, dimidiate, divaricate, divide in two, fork, furcate, halve, hemisect, intersect, separate, split, split down the middle
    Antonyms: combine, join

ارجاع به لغت bisect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bisect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bisect

لغات نزدیک bisect

پیشنهاد بهبود معانی