گذشتهی ساده:
halvedشکل سوم:
halvedوجه وصفی حال:
halvingدونیم کردن، دو نصف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He halved his winnings with his brother.
او برد خود را با برادرش نصف کرد.
The strike halved the factory's production.
اعتصاب تولیدات کارخانه را نصف کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «halve» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/halve