صفت تفضیلی:
more spontaneouslyصفت عالی:
most spontaneouslyخودبهخود، بدون برنامهریزی قبلی، بالبداهه، فیالبداهه، ناخودآگاه، بهطور خودجوش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The couple spontaneously hugged each other after a long day.
این زوج پساز یک روز طولانی بدون برنامهریزی قبلی یکدیگر را در آغوش گرفتند.
She spontaneously decided to go on a road trip with her friends.
او بهطور خودجوش تصمیم گرفت با دوستانش به یک سفر جادهای برود.
She spontaneously burst into laughter when she heard the joke.
او با شنیدن این جوک خودبهخود از خنده رودهبر شد.
The children spontaneously started dancing.
بچهها فیالبداهه شروع به رقصیدن کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spontaneously» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spontaneously