از نزدیک، از فاصلهی کم (تیراندازی)
He shot Ali point-blank.
علی را از نزدیک با تیر زد.
The police warned the public about the dangers of point-blank range shooting.
پلیس در مورد خطرات تیراندازی از فاصلهی کم به مردم هشدار داد.
The victim was shot point-blank in the chest.
مقتول از نزدیک از ناحیهی قفسهی سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.
رک، رکوراست، بیپرده، صریح، صریحاً
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a point-blank refusal
امتناع صریح
I told him point-blank, "get out!"
بیپرده به او گفتم: «برو بیرون!»
راست، مستقیم، مستقیماً
a projectile following a point-blank trajectory
پرتابهای با مسیر مستقیم
He took them point-blank to the hospital.
آنان را مستقیماً به بیمارستان برد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «point-blank» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/point-blank