Plainspoken

pleɪnspoʊkən ˌpleɪnˈspəʊkən
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: plain-spoken

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
صریح، بی‌پرده، رک‌

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She appreciated her friend's plainspoken advice.
- او از نصیحت بی‌پرده‌ی دوستش قدردانی کرد.
- The teacher's plain-spoken feedback helped the students.
- بازخورد صریح معلم به دانش‌آموزان کمک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plainspoken

  1. adjective Manifesting honesty and directness, especially in speech
    Synonyms: candid, forthright, frank, straight-from-the-shoulder, direct, downright, honest, ingenuous, man-to-man, blunt, open, straight, straightforward, straight-out, unreserved, straight-shooting, free-spoken, outspoken, point-blank

ارجاع به لغت plainspoken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plainspoken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plainspoken

لغات نزدیک plainspoken

پیشنهاد بهبود معانی