(بهگونهای که ساده یا قابلدرک باشد) بهسادگی، بهطور سرراست، بهروشنی، بهطور روشن، بهطور قابلدرک
Things don't always work out quite that straightforwardly.
همیشه همه چیز به همین سادگی پیش نمیرود.
He expresses his particular vision of the world very straightforwardly.
او دیدگاه خاص خود از جهان را بهطور بسیار روشن بیان میکند.
(به گونهای که صادقانه باشد و نظرات و افکار واقعی را پنهان نکند) صادقانه، بهطور صریح، صریحاً، با صراحت، بهطور بیپرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She treated everyone openly and straightforwardly.
با همه بدون پنهانکاری و بهطور بیپرده رفتار میکرد.
He explained quite straightforwardly that there wasn't enough work for us all.
او کاملاً بهطور صریح توضیح داد که کار کافی برای همهی ما وجود ندارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «straightforwardly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/straightforwardly