فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Squarely

ˈskwer ˈskweəli

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adverb

به‌طور قائم، به‌طور عمودی، به‌طور مستقیم، مستقیماً، درست

put the blame squarely on somebody

کاسه کوزه‌ها را سر کسی شکستن، تقصیرها را به گردن کسی انداختن

adverb

منصفانه، با انصاف، از روی انصاف، با صداقت، صادقانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adverb

رو در رو، روبرو، مقابل

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squarely

  1. adverb with precision or absolute conformity
    Synonyms:
    exactly directly straight precisely right just fair direct square dead smack bang forthrightly straightforwardly foursquare forthright flush smack-dab
  1. adjective honorably
    Synonyms:
    honestly fairly considerately
  1. adverb firmly and solidly
    Synonyms:
    square
  1. adverb in a straight direct way
    Synonyms:
    square

ارجاع به لغت squarely

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squarely» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squarely

لغات نزدیک squarely

پیشنهاد بهبود معانی