با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Squarely

ˈskwer ˈskweəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adverb
به‌طور قائم، به‌طور عمودی، به‌طور مستقیم، مستقیماً، درست
- put the blame squarely on somebody
- کاسه کوزه‌ها را سر کسی شکستن، تقصیرها را به گردن کسی انداختن
adverb
منصفانه، با انصاف، از روی انصاف، با صداقت، صادقانه
adverb
رو در رو، روبرو، مقابل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squarely

  1. adverb With precision or absolute conformity
    Synonyms: bang, dead, direct, directly, exactly, fair, flush, foursquare, forthrightly, just, precisely, right, smack, square, straight, smack-dab, forthright, straightforwardly
  2. adjective Honorably
    Synonyms: honestly, considerately, fairly
  3. adverb Firmly and solidly
    Synonyms: square
  4. adverb In a straight direct way
    Synonyms: square

ارجاع به لغت squarely

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squarely» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squarely

لغات نزدیک squarely

پیشنهاد بهبود معانی