گذشتهی ساده:
honkedشکل سوم:
honkedسومشخص مفرد:
honksوجه وصفی حال:
honkingبوق زدن، صدا کردن (غاز)
Please don't honk your horn near the hospital!
لطفاً در نزدیکی بیمارستان بوق نزنید!
The car behind me honked angrily in the traffic jam.
ماشین پشتسرم در ترافیک باعصبانیت بوق زد.
انگلیسی بریتانیایی عامیانه بالا آوردن، استفراغ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The smell of the seafood made me honk uncontrollably.
بوی غذاهای دریایی باعث شد بیاختیار استفراغ کنم.
I had to run to the bathroom and honk into the toilet.
مجبور شدم بهسمت حمام بدوم و در توالت بالا بیاورم.
نالهی غاز، صدای بوق
You can hear the honk all night long.
تمام شب میتوانید صدای بوق را بشنوید.
The persistent honks from the geese echoed across the lake.
نالههای مداوم غازها در سراسر دریاچه میپیچید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «honk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/honk