(معمولاً غیرعمدی و ناخودآگاه) رازی را افشا کردن، قضیهای را لو دادن، دهنلقی کردن، بند را به آب دادن، پتهی کسی را روی آب ریختن، رازی را برملا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When Farid started talking, I knew he was about to spill the beans.
وقتی فرید شروع به حرف زدن کرد، میدانستم که قرار است پتهی ما را روی آب بریزد.
He was so excited that he spilled the beans without even realizing it.
او آنقدر هیجانزده بود که بدون آنکه بفهمد همهچیز را لو داد.
He accidentally spilled the beans during the meeting, revealing our plan too early.
او در طول جلسه، بهطور تصادفی دهنلقی کرد و نقشهی ما را خیلی زود آشکار ساخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spill the beans» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spill-the-beans