فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Oar

ɔːr ɔːr ɔː

شکل جمع:

oars

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

پارو، پارو زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

We pulled hard on the oars, and the boat started to move.

پاروها را محکم کشیدیم و قایق شروع به حرکت کرد.

I oared the boat forward.

با پارو قایق را به جلو راندم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oar

  1. noun
    Synonyms:
    row paddle blade propel pole sweep scull rower spoon oar

Idioms

put one's oar in

فضولی کردن، در کار دیگران دخالت کردن

rest on one's oars

برای استراحت توقف کردن

ارجاع به لغت oar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oar

لغات نزدیک oar

پیشنهاد بهبود معانی