فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Consternate

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • verb - transitive
    احساس تحیر و وحشت کردن، متوحش شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد consternate

  1. verb To deprive of courage or the power to act as a result of fear, anxiety, or disgust
    Synonyms: appall, daunt, dismay, horrify, shake, shock

ارجاع به لغت consternate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consternate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consternate

لغات نزدیک consternate

پیشنهاد بهبود معانی