فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Daunt

dɒːnt dɔːnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    ترساندن، تو دل کسی را خالی کردن، هراساندن
    • - He was daunted by the volume of work to be done.
    • - حجم کاری که باید انجام می‌شد او را هراسان کرد.
    • - nothing daunted
    • - (رسمی) بدون ذره‌ای ترس
  • verb - transitive
    مأیوس کردن، نومید کردن، دلسرد کردن
    • - They were determined and nothing would daunt them.
    • - آنان مصمم بودند و هیچ‌چیز نمی‌توانست آن‌ها را دلسرد کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد daunt

  1. verb frighten, alarm
    Synonyms: appall, baffle, browbeat, bully, consternate, cow, deter, discourage, dishearten, dismay, dispirit, foil, horrify, intimidate, overawe, put off, scare, shake, subdue, terrify, thwart
    Antonyms: aid, assist, embolden, encourage, hearten, help, incite, inspirit, stimulate, undaunt, urge

ارجاع به لغت daunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «daunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/daunt

لغات نزدیک daunt

پیشنهاد بهبود معانی