فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Daunt

dɒːnt dɔːnt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

ترساندن، تو دل کسی را خالی کردن، هراساندن

He was daunted by the volume of work to be done.

حجم کاری که باید انجام می‌شد او را هراسان کرد.

nothing daunted

(رسمی) بدون ذره‌ای ترس

verb - transitive

مأیوس کردن، نومید کردن، دلسرد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

They were determined and nothing would daunt them.

آنان مصمم بودند و هیچ‌چیز نمی‌توانست آن‌ها را دلسرد کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد daunt

  1. verb frighten, alarm
    Synonyms:
    scare frighten intimidate deter discourage dismay put off alarm terrify dishearten shake bully cow subdue horrify overawe foil thwart baffle consternate appall
    Antonyms:
    help encourage aid assist hearten embolden urge stimulate inspirit incite undaunt

ارجاع به لغت daunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «daunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/daunt

لغات نزدیک daunt

پیشنهاد بهبود معانی