فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Commonly

ˈkɑːmənli ˈkɒmənli

صفت تفضیلی:

more commonly

صفت عالی:

most commonly

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1

به‌طور عادی، به‌طور معمول، معمولاً، عموماً

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

This disease is commonly found among the elderly.

این بیماری به‌طور معمول در میان سالمندان رایج است.

Commonly, people tend to procrastinate when faced with a difficult task.

افراد معمولاً زمانی که با وظیفه‌ی سختی مواجه می‌شوند، آن را به تعویق می‌اندازند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commonly

  1. adverb usually
    Synonyms:
    generally usually ordinarily regularly frequently more often than not as a rule
    Antonyms:
    unusually uncommonly

ارجاع به لغت commonly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commonly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commonly

لغات نزدیک commonly

پیشنهاد بهبود معانی