آخرین به‌روزرسانی:

Generalization

ˌdʒen rləˈzeɪʃn ˌdʒenrəlaɪˈzeɪʃn

شکل جمع:

generalizations

توضیحات:

شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: generalisation

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1

تعمیم، کلی‌گویی، عمومیت دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Teachers warned students not to make hasty generalizations in their essays.

معلمان به دانش‌آموزان هشدار دادند که در مقاله‌هایشان عجولانه تعمیم ندهند.

His argument relies on generalizations rather than facts.

استدلال او بیشتر بر عمومیت دادن‌ها تکیه دارد تا واقعیت‌ها.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد generalization

  1. noun reasoning from detailed facts to general principles
    Synonyms:
    generality induction inductive-reasoning
  1. noun (psychology) transfer of a response learned to one stimulus to a similar stimulus
    Synonyms:
    generalisation stimulus generalization stimulus generalisation abstraction globalism globality

لغات هم‌خانواده generalization

ارجاع به لغت generalization

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «generalization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/generalization

لغات نزدیک generalization

پیشنهاد بهبود معانی