با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Humming

American: ˈhʌmɪŋ British: ˈhʌmɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hummed
  • شکل سوم:

    hummed
  • سوم‌شخص مفرد:

    hums

معنی‌ها

adjective
زمزمه‌کننده، فرفر‌کننده، وزوزو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
adjective
(عامیانه) پر‌رونق، موفق و روبه‌راه، پر فعالیت، پرجنب‌وجوش (رجوع شود به: hum)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humming

  1. verb Be noisy with activity
    Synonyms: murmuring, whizzing, sounding, droning, buzzing, purring, whirring, vibrating, seething, zooming, blurring, bumming, moaning, speeding, whispering, bumbling, singing
  2. noun A humming noise
    Synonyms: hum
  3. adjective
    Synonyms: brisk, bustling, busy, hopping, lively

ارجاع به لغت humming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humming

لغات نزدیک humming

پیشنهاد بهبود معانی