امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Humming

American: ˈhʌmɪŋ British: ˈhʌmɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hummed
  • شکل سوم:

    hummed
  • سوم‌شخص مفرد:

    hums

معنی‌ها

adjective
زمزمه‌کننده، فرفر‌کننده، وزوزو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
(عامیانه) پر‌رونق، موفق و روبه‌راه، پر فعالیت، پرجنب‌وجوش (رجوع شود به: hum)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humming

  1. verb Be noisy with activity
    Synonyms:
    murmuring whizzing sounding droning buzzing purring whirring vibrating seething zooming blurring bumming moaning speeding whispering bumbling singing
  1. noun A humming noise
    Synonyms:
    hum
  1. adjective
    Synonyms:
    brisk bustling busy hopping lively

ارجاع به لغت humming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humming

لغات نزدیک humming

پیشنهاد بهبود معانی