مماس با سطح آب، سرگردان بر روی امواج دریا، لبریز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a plank awash in a stormy sea
تختهای که در دریای متلاطم شناور است
During the rainy season the whole place is awash.
در فصل بارانی آب همهجا را فرا میگیرد.
Suddenly, the country was awash with Japanese products.
ناگهان سیلی از کالاهای ژاپنی کشور را فرا گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «awash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/awash