امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Did

    dɪd dɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      do

    • شکل سوم:

      done

    • سوم‌شخص مفرد:

      does

    • وجه وصفی حال:

      doing

    معنی و نمونه‌جمله

    adverb
    زمان گذشته ساده فعل Do

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - She did not come.
    - او نیامد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد did

    1. verb to use, as a drug
      Synonyms:
      took ingested
    1. verb behave in a certain manner; show a certain behavior; conduct or comport oneself
      Synonyms:
      acted seemed appeared behaved
    1. verb carry out or practice; as of jobs and professions
      Synonyms:
      practiced exercised visited toured explored arranged set dressed journeyed
    1. verb engage in
      Synonyms:
      made
    1. verb proceed or get along
      Synonyms:
      fared come performed gave produced
    1. verb to fare
      Synonyms:
      proceeded managed
    1. verb to solve
      Synonyms:
      deciphered
    1. verb spend time in prison or in a labor camp
      Synonyms:
      served answered sufficed
    1. verb give rise to; cause to happen or occur, not always intentionally
      Synonyms:
      caused made effected
    1. verb carry on or function
      Synonyms:
      performed executed managed finished concluded fulfilled
      Antonyms:
      failed missed neglected lost passed idled deferred destroyed undid
    1. verb to execute commands or instructions
      Synonyms:
      completed fulfilled
    1. verb to discharge one's responsibilities
      Synonyms:
      accomplished executed effected

    ارجاع به لغت did

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «did» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/did

    لغات نزدیک did

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی