فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crucifixion

ˌkruːsəˈfɪkʃn ˌkruːsəˈfɪkʃn ˌkruːsəˈfɪkʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    تصویر عیسی بر بالای صلیب، مصلوب ساختن
    • - The Romans used to crucify criminals.
    • - رومیان بزهکاران را بر صلیب میخکوب می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crucifixion

  1. noun death by being nailed to a cross
    Synonyms: torture, suffering, martyrdom, execution
  2. noun the death of Jesus or the artistic representation of His death
    Synonyms: the Passion, the execution of Christ, the Martyrdom, the Sacrifice on the Cross

ارجاع به لغت crucifixion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crucifixion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crucifixion

لغات نزدیک crucifixion

پیشنهاد بهبود معانی