اعمال کردن تغییر، پیادهسازی کردن تغییر، اجرایی کردن تغییر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالوکیشنهای کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company decided to implement a change in its marketing strategy.
شرکت تصمیم گرفت تغییری در استراتژی بازاریابی خود اعمال کند.
It's difficult to implement these changes without the support of the staff.
پیادهسازی این تغییرات بدون حمایت کارکنان دشوار است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «implement a change» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/implement-a-change