آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ اسفند ۱۴۰۳

    Withdrawal

    wɪðˈdrɑːl wɪðˈdrɔːəl / / wɪθ-

    شکل جمع:

    withdrawals

    معنی withdrawal | جمله با withdrawal

    noun countable uncountable C2

    برداشت وجه، خروج وجه (خارج کردن پول از حساب بانکی)

    I made a withdrawal of $500 from my account yesterday.

    دیروز پانصد دلار از حسابم برداشت کردم.

    She checked her balance before making a withdrawal.

    قبل‌از خارج کردن وجه، موجودی حسابش را بررسی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    There was an unauthorized withdrawal from my bank account.

    برداشت غیرمجازی از حساب بانکی من انجام شده است.

    noun countable uncountable

    خروج، تخیله، عقب‌ کشیدن (خارج کردن نیروهای نظامی از منطقه‌ای)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The general ordered the withdrawal of troops from the border.

    ژنرال دستور خروج نیروها از مرز را صادر کرد.

    The withdrawal of foreign forces is expected to take several months.

    انتظار می‌رود تخلیه‌ی نیروهای خارجی چندین ماه طول بکشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the enemy's withdrawal from Ahwaz

    عقب‌نشینی دشمن از اهواز

    noun uncountable C2

    بازپس‌گیری، کناره‌گیری، حدف، جمع‌آوری

    The company announced the withdrawal of the product due to safety concerns.

    شرکت اعلام کرد که این محصول به‌دلیل نگرانی‌های ایمنی از بازار حذف می‌شود.

    The withdrawal of the complaint led to the case being dismissed.

    پس‌گرفتن شکایت باعث بسته شدن پرونده شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Her withdrawal from the competition shocked everyone.

    کناره‌گیری او از مسابقات همه را شوکه کرد.

    The government ordered the withdrawal of the contaminated food from stores.

    دولت دستور جمع‌آوری مواد غذایی آلوده از فروشگاه‌ها را صادر کرد.

    Several scientists are calling for the withdrawal of this medicine from pharmacies.

    چندین دانشمند خواستار حذف این دارو از داروخانه‌ها هستند.

    the withdrawal of a claim

    پس‌ گرفتن ادعا

    the withdrawal of a dangerous product from the stores

    گردآوری یک کالای خطرناک از مغازه‌ها

    noun uncountable

    گوشه‌گیری، انزوا، کناره‌گیری، خلوت‌گزینی

    Withdrawal from social life is often a sign of emotional distress.

    کناره‌گیری از زندگی اجتماعی اغلب نشانه‌ای از ناراحتی روحی است.

    His withdrawal after the accident worried his friends and family.

    انزوای او پس‌از تصادف، دوستان و خانواده‌اش را نگران کرد.

    noun countable uncountable

    اثرات ترک، علائم ترک، عوارض ترک

    The patient experienced severe withdrawal symptoms after quitting heroin.

    بیمار پس‌از ترک هروئین علائم شدید ترک را تجربه کرد.

    Doctors help patients manage withdrawal effects during detoxification.

    پزشکان به بیماران کمک می‌کنند تا عوارض ترک را درطول سم‌زدایی مدیریت کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    withdrawal symptoms

    نشانه‌های ترک اعتیاد

    noun uncountable

    قطع، لغو

    The sudden withdrawal of funding led to the cancellation of the project.

    قطع ناگهانی بودجه باعث لغو پروژه شد.

    The company announced the withdrawal of its sponsorship from the event.

    شرکت اعلام کرد که حمایت مالی خود را از این رویداد لغو می‌کند.

    noun uncountable

    جماع منقطع (خارج کردن آلت تناسلی از واژن قبل‌از انزال)

    The withdrawal method is not a highly reliable form of contraception.

    جماع منقطع، روش پیشگیری چندان قابل‌اعتمادی نیست.

    Unlike condoms, the withdrawal method does not protect against STDs.

    برخلاف کاندوم، جماع منقطع از بیماری‌های مقاربتی جلوگیری نمی‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد withdrawal

    1. noun the act of leaving
      Synonyms:
      departure abandonment retreat retraction exit exodus removal resignation egress alienation cancellation recession secession detachment disavowal revulsion evacuation abdication relinquishment recantation going retirement
      Antonyms:
      progress advance appearance
    1. noun the moving back of a military force in the face of enemy attack or after a defeat
      Synonyms:
      fallback pullback pullout backdown drug withdrawal retirement retreat climb-down
      Antonyms:
      stay remainder
    1. noun a formal statement of disavowal
      Synonyms:
      abjuration palinode recantation retractation retraction
    1. noun a method of birth control in which coitus is initiated but the penis is deliberately withdrawn before ejaculation
      Synonyms:
      coitus-interruptus withdrawal method pulling-out onanism
    1. noun removal; retraction
      Synonyms:
      departure exit retreat recall resignation abandonment revocation relinquishment extraction rejection disclaimer disengagement secession rescission repudiation abdication alienation exodus egress egression retirement revulsion abjuration recantation palinode marooning
      Antonyms:
      stay remainder

    Collocations

    make a withdrawal

    برداشت کردن (پول)

    سوال‌های رایج withdrawal

    شکل جمع withdrawal چی میشه؟

    شکل جمع withdrawal در زبان انگلیسی withdrawals است.

    ارجاع به لغت withdrawal

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «withdrawal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/withdrawal

    لغات نزدیک withdrawal

    • - withdraw into oneself
    • - withdraw troops
    • - withdrawal
    • - withdrawn
    • - withdrew
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.