با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Expatriation

ekˌspetriˈeɪʃən ekˌspetriˈeɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

جلای وطن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expatriation

  1. noun Enforced removal from one's native country by official decree
    Synonyms: exile, deportation, transportation, banishment, emigration, extradition, ostracism, out-migration

ارجاع به لغت expatriation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expatriation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expatriation

لغات نزدیک expatriation

پیشنهاد بهبود معانی