فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Slouch

slaʊtʃ slaʊtʃ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

آدم بی‌دست‌وپا، آدم بیکاره و بی‌کفایت، تنبل، با سر خمیده و دولا‌دولا راه رفتن سر‌به‌زیر، خمیده بودن، آویخته بودن، آویختن، پوست انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She's no slouch at golf.

بازی گلف او بد نیست.

Ahmad, don't slouch! stand straight!

احمد، قوز نکن! راست بایست!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slouch

  1. verb slump over
    Synonyms:
    droop sag bend stoop lean lounge loll crouch bow wilt loaf be lazy
    Antonyms:
    straighten

ارجاع به لغت slouch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slouch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slouch

لغات نزدیک slouch

پیشنهاد بهبود معانی