با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Slouch

slaʊtʃ slaʊtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
آدم بی‌دست‌وپا، آدم بیکاره و بی‌کفایت، تنبل، با سر خمیده و دولا‌دولا راه رفتن سر‌به‌زیر، خمیده بودن، آویخته بودن، آویختن، پوست انداختن
- She's no slouch at golf.
- بازی گلف او بد نیست.
- Ahmad, don't slouch! stand straight!
- احمد، قوز نکن! راست بایست!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slouch

  1. verb slump over
    Synonyms: be lazy, bend, bow, crouch, droop, lean, loaf, loll, lounge, sag, stoop, wilt
    Antonyms: straighten

ارجاع به لغت slouch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slouch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slouch

لغات نزدیک slouch

پیشنهاد بهبود معانی