با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Apoplexy

ˈæpəpleksi ˈæpəpleksi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
خشم شدید، عصبانیت شدید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The boss's apoplexy was evident when he discovered the mistake in the report.
- وقتی رئیس به اشتباه در این گزارش پی برد، خشم شدیدش مشخص بود.
- The referee's decision caused apoplexy among the fans.
- تصمیم داور باعث عصبانیت شدید هواداران شد.
noun uncountable
پزشکی قدیمی سکته
- The elderly man's apoplexy left him with permanent damage to his speech and mobility.
- سکته‌ی این مرد سالخورده، منجر به بروز آسیب دائمی در گفتار و تحرک او شد.
- The symptoms of apoplexy can include sudden confusion, severe headache, and difficulty speaking or understanding speech.
- علائم سکته می تواند مشتمل‌بر گیجی ناگهانی، سردرد شدید و مشکل در صحبت کردن یا درک گفتار باشد.
noun uncountable
پزشکی آپوپلکسی، خونریزی (در اعضای داخلی بدن)
- The apoplexy caused by the ruptured blood vessel led to a gross hemorrhage into the abdominal cavity.
- آپوپلکسی ناشی از پارگی رگ خونی منجر به خونریزی شدید در حفره‌ی شکمی شد.
noun uncountable
پزشکی قدیمی آپوپلکسی، مرگ ناگهانی (ناشی از کاهش سریع سطح هوشیاری)
- The family was shocked by the news of their loved one's apoplexy.
- این خانواده از خبر مرگ ناگهانی عزیزشان شوکه شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد apoplexy

  1. noun loss of consciousness fromblockage in vein or artery
    Synonyms: occlusion, seizure, stroke, thrombosis
    Antonyms: consciousness

ارجاع به لغت apoplexy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «apoplexy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/apoplexy

لغات نزدیک apoplexy

پیشنهاد بهبود معانی