امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Congregate

ˈkɑːŋɡrəɡeɪt ˈkɒŋɡrɪɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    congregated
  • شکل سوم:

    congregated
  • سوم‌شخص مفرد:

    congregates
  • وجه وصفی حال:

    congregating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb
جمع شدن، اجتماع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Workers congregated in small groups.
- کارگران به‌صورت گروه‌های کوچکی گرد آمدند.
- congregate prison
- زندان عمومی
- A host of congregate angles
- مجموعه‌ای از زوایای تجمیعی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد congregate

  1. verb assemble, come together
    Synonyms: besiege, bunch up, collect, concentrate, congress, convene, converge, convoke, corral, flock, forgather, gang around, gang up, gather, hang out, make the scene, mass, meet, meet up, muster, pack, raise, rally, rendezvous, round up, swarm, teem, throng
    Antonyms: divide, scatter, separate

ارجاع به لغت congregate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «congregate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/congregate

لغات نزدیک congregate

پیشنهاد بهبود معانی