آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Immobile

ɪˈmoʊbl ɪˈməʊbaɪl

معنی immobile | جمله با immobile

adjective

بی‌جنبش، بی‌حرکت، ثابت، جنبش‌ناپذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The deer stood immobile among the trees.

آهو بی‌حرکت میان درختان ایستاد.

Mountains are immobile.

کوه بی‌حرکت است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

immobile like a mountain

همچون کوهی پابرجا

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد immobile

  1. adjective motionless, fixed
    Synonyms:
    still static stationary fixed immovable rigid stable frozen unmoving immobilized at rest at a standstill steadfast rooted stiff anchored nailed nailed down riveted stock-still quiescent stolid pat immotile stagnant unmovable
    Antonyms:

ارجاع به لغت immobile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immobile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immobile

لغات نزدیک immobile

پیشنهاد بهبود معانی