امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immobile

ɪˈmoʊbl ɪˈməʊbaɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌جنبش، بی‌حرکت، ثابت، جنبش‌ناپذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The deer stood immobile among the trees.
- آهو بی‌حرکت میان درختان ایستاد.
- Mountains are immobile.
- کوه بی‌حرکت است.
- immobile like a mountain
- همچون کوهی پابرجا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immobile

  1. adjective motionless, fixed
    Synonyms:
    anchored at a standstill at rest frozen immobilized immotile immovable nailed nailed down pat quiescent rigid riveted rooted stable stagnant static stationary steadfast stiff still stock-still stolid unmovable unmoving
    Antonyms:
    mobile movable moving unfixed

ارجاع به لغت immobile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immobile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immobile

لغات نزدیک immobile

پیشنهاد بهبود معانی