امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Immix

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
درهم آمیختن، آمیزش یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immix

  1. verb Mix together different elements
    Synonyms: blend, flux, mix, conflate, commingle, fuse, coalesce, meld, combine, merge

ارجاع به لغت immix

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immix» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immix

لغات نزدیک immix

پیشنهاد بهبود معانی