گذشتهی ساده:
unleashedشکل سوم:
unleashedسومشخص مفرد:
unleashesوجه وصفی حال:
unleashingاز بند باز کردن، رها کردن، آزاد کردن، خالی کردن، برانگیختن (بهطور ناگهانی)
The explosion unleashed a fire that quickly spread through the entire building.
انفجار آتشی را آزاد ساخت که بهسرعت در سراسر ساختمان گسترش یافت.
The dictator’s speech unleashed a wave of anger among the citizens.
سخنرانی دیکتاتور موجی از خشم را در میان شهروندان برانگیخت.
The storm unleashed its fury on the coastal regions.
توفان خشم خود را در نواحی ساحلی آزاد کرد.
With a single command, the general could unleash chaos on the battlefield.
ژنرال با یک فرمان میتوانست هرجومرج را در میدان نبرد موجب شود.
به حرکت درآوردن (با قدرت)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The team decided to unleash their strategy during the final minutes of the game.
این تیم تصمیم گرفت استراتژی خود را در دقایق پایانی بازی به حرکت درآورد.
The coach aimed to unleash the team's full potential during the final match.
هدف مربی این بود که در بازی فینال تمام پتانسیل تیم را به حرکت درآورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unleash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unleash