آخرین به‌روزرسانی:

Unleash

ʌnˈliːʃ ʌnˈliːʃ

گذشته‌ی ساده:

unleashed

شکل سوم:

unleashed

سوم‌شخص مفرد:

unleashes

وجه وصفی حال:

unleashing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

از بند باز کردن، رها کردن، آزاد کردن، خالی کردن، برانگیختن (به‌طور ناگهانی)

The explosion unleashed a fire that quickly spread through the entire building.

انفجار آتشی را آزاد ساخت که به‌سرعت در سراسر ساختمان گسترش یافت.

The dictator’s speech unleashed a wave of anger among the citizens.

سخنرانی دیکتاتور موجی از خشم را در میان شهروندان برانگیخت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The storm unleashed its fury on the coastal regions.

توفان خشم خود را در نواحی ساحلی آزاد کرد.

With a single command, the general could unleash chaos on the battlefield.

ژنرال با یک فرمان می‌توانست هرج‌و‌مرج را در میدان نبرد موجب شود.

verb - transitive

به حرکت درآوردن (با قدرت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The team decided to unleash their strategy during the final minutes of the game.

این تیم تصمیم گرفت استراتژی خود را در دقایق پایانی بازی به حرکت درآورد.

The coach aimed to unleash the team's full potential during the final match.

هدف مربی این بود که در بازی فینال تمام پتانسیل تیم را به حرکت درآورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unleash

  1. verb turn loose or free from restraint
    Synonyms:
    free release discharge loose let-loose vent

ارجاع به لغت unleash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unleash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unleash

لغات نزدیک unleash

پیشنهاد بهبود معانی