با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wedded

ˈwedɪd ˈwedɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wed
  • شکل سوم:

    wed
  • سوم شخص مفرد:

    weds
  • وجه وصفی حال:

    wedding

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
ازدواج کرده، زن و شوهر (شده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
adjective
وابسته به ازدواج، ازدواجی، زن و شوهری، (همسر) قانونی
adjective
وابسته، بسیار علاقه‌مند
- He is wedded to his job.
- خیلی به شغلش دلبستگی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wedded

  1. adjective Of, relating to, or typical of marriage
    Synonyms: married, conjugal, connubial, hymeneal, espoused, marital, wed, matrimonial, nuptial, in holy matrimony, spousal
  2. verb Marry
    Synonyms: united, married, linked, joined, connected, yoked, tied, unified, merged, melded, coupled, hitched, conjugated, espoused, conjoined, concreted, eloped, compounded, combined, coalesced, blended
    Antonyms: divorced
  3. verb Perform a marriage ceremony
    Synonyms: married, hitched, spliced, espoused, mated, tied, conjoined
    Antonyms: separated, divided

ارجاع به لغت wedded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wedded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wedded

لغات نزدیک wedded

پیشنهاد بهبود معانی